در رسانه ها

یادداشت ماهنامه‌ی «زنان امروز» درباره‌ی مستند «توران‌خانم»
22 مرداد 1397

یادداشت ماهنامه‌ی «زنان امروز» درباره‌ی مستند «توران‌خانم»

سلام بر غم*

آزاده بی‌زارگیتی

«هر اندوهی قابل تحمل است اگر آن را به قالب داستانی درآورید یا داستانی در باب آن بگویید»

ایساک دینسن

 

 توران میرهادی کیست؟ چگونه می‌زیسته‌است؟ آرمان‌ها و دغدغه‌های ذهنی‌اش چه بوده‌است؟ برای رسیدن به آرمان‌ها و اهداف بزرگش چگونه تلاش کرد؟ چگونه در این مسیر بر مشکلات فائق شد؟ انسانی از این‌گونه که زندگی‌اش آکنده از تاملاتی برای ساختن جهانی بهتر بود و بیش از همه در او شفقت موج می‌زد و همدلی و این همان چیزی است که در جهان پیرامون ما ضرورتی است کمیاب که آدم‌ها از آن دست کشیده‌اند انگار؛ جامعه را به شکل خانواده‌ی خود دیدن، به شکل یک خانواده‌ی اَبَرانسانی.

تلاش مستند «توران‌خانم» آخرین ساخته‌ی مشترک رخشان بنی‌اعتماد و مجتبا میرتهماسب ـ در ادامه‌ی مجموعه‌ مستندهای کارستان ـ تا حدود زیادی برای پاسخ دادن به این پرسش‌هاست. کندوکاوی است در زندگی توران‌خانم میرهادی، معمار نهاد کودکی در ایران. زنی که از انسان و عشق مفهوم والایی در ذهن داشت. مستندی شخصیت‌نگار که از به‌ یاد ماندنی‌ترین چهره‌نگاری‌هایی‌ست که در خاطر دارم. اثری که بیش از آن که برای من مستندی درباره‌ی توران میرهادی از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک در ایران باشد؛ مستندی‌ست که به شعری بلند و پرشور می‌ماند؛ شعری در رثای انسان و عشق. عشق بزرگ، عشق عمومی.

درنگ که می‌کنم می‌بینم یکی از ویژگی‌های مهم آثار رخشان بنی‌اعتماد، با  توجه به کارنامه‌ی ارزشمندش توجه به زنان موثر در طبقات متفاوت اجتماعی بوده‌است انگار. او پیش از این هم در بسیاری از آثار داستانی و مستندش هم‌چون نرگس (1370)، روسری آبی (1373)، بانوی اردیبهشت (1376)، گیلانه (1383)، زیرپوست شهر (1379)، این فیلم‌ها رو به کی نشون می‌دین (1371)، آخرین دیدار با ایران دفتری (1374) و همه‌ی درختان من (1393)، همواره شخصیت محوری فیلم‌هایش را به زنان سپرده و به شکل هوشمندانه‌ای در شخصیت‌پردازی زنان در آثارش موفق عمل کرده است. شخصیت‌هایی فعال، مستقل و تسلیم‌ناپذیر که با حضورشان شوق زیستن و شور زندگی را به اجتماع پیرامونشان تزریق می‌کنند. و این نگاه اجتماعی قوی و موثر همان چیزی است که رد آن را در بسیاری از آثار مستند مجتبا میرتهماسب، هم‌چون بانوی گل سرخ (1387)، سازمخالف (1383)، صدای دوم (1383) و... هم می‌توان دنبال کرد. محتوای اجتماعی که بی‌شک وامدار سابقه‌ی مستندسازی این دو فیلم‌ساز است. فیلم‌سازانی که حالا بر پایه‌ی شناخت صحیحشان از جامعه و نیاز جامعه برای شناخت الگوهای موفق سعی می‌کنند به موضوعات مهم و مورد نیاز جامعه بپردازند و در آثارشان، انسان‌های شاید گم‌نام و ناشناخته‌ای را ترسیم کنند که منحصربه‌فردند و هر یک رویاهای بزرگی در سر دارند و تلاش می‌کنند تا به واسطه‌ی تحقق رویاهایشان برای خود و دیگران جهان بهتری بسازند.

*

در واقع رخشان بنی‌اعتماد و مجتبا میرتهماسب  که سال‌هاست هر یک جداگانه و به شیوه‌ی خاص خود فیلم می‌سازند و هر یک در فیلم‌سازی صدا و سبک خود را پیدا کرده‌اند؛ حالا در انتهای سری فیلم‌های کارستان (1396 ـ 1392) ـ که دغدغه‌های مشترک و هدف‌داری را ترسیم می‌کنند ـ ایده‌ی ساخت فیلم مشترکی را درباره‌ی توران میرهادی دنبال کرده‌اند و به وسیله‌ی این مستند زمینه‌هایی برای تامل درباره‌ی این زن و هدف‌های والای او فراهم می‌کنند. زنی که تمام دوران زندگی‌اش را با «عشق به کودکان سرزمین‌اش» زیسته و«منشا خیر و صلح و دانش برای کودکان» سرزمین‌اش شده است. 

*

توران میرهادی و همه‌ی برادران و خواهرانش دوران نوجوانی پرشوری را تجربه کرده‌اند خانواده‌ای که هر یک از افراد آن برای خودشان رسالتی قائل بودند و سعی می‌کردند در راه پیشرفت کشور تلاش کنند و اثرگذار باشند. خانواده‌ای که مفهوم والایی از انسان و عشق را در خود می‌پروراند و همین ظرایف باعث شد تا این خانواده خصلت‌ها و آرمان‌های منحصربه فردی را پیدا کنند. «من امروز در این سن و سال منظور مادرم را بسیار خوب درک می‌کنم. او از عشق تصور یک شعله‌ی فروزان مداوم را در وجود انسان داشت. شعله‌ای که گرما و حرکتش دائمی است تمامی ندارد و در هر لحظه از آدمی چیز بهتری می‌سازد. انسان را تشویق می‌کند تا از خودش تصویر بهتری بسازد و به واقعیت آن تصویر در درون خود برسد.» (مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی درایران / توران  میرهادی به کوشش سیمین ضرابی، 142ص)

*

حقیقت این است که توران‌خانم برای من، تنها چهره‌نگاری‌ای از زندگی یک انسان موفق نیست؛ بلکه  توفیق دیگر این مستند در ارزش‌های اجتماعی آن است؛ شخصیت توران‌خانم واسطه‌ای می‌شود تا این مستند ما را با زیر لایه‌های عمیق‌تر اجتماعی آشنا کند؛ مستندی که یادآور می‌شود قابلیت‌های آدمی ساختن است و همدلی و مهر ورزیدن؛ آن هم در جهانی که با زنجیره‌ا‌ی خسته‌کننده از انسان‌های غیرهمدل مواجهیم. کوشش‌های اخیر تورانخانم نمونه‌ی موثر تحقق این نوع آرمان و رویا است؛ که می‌شود بشر را از این وضعیتی که هست رهایی بخشید و به قولی گریختن بشر از این وضع ظلمانی را هنوز امیدی هست انگار؛ اگر بتوانیم برخی مفاهیم را از نو بازخوانی کنیم و به چالش بکشیم.

 

حقیقت این است که مستند «توران‌خانم» ما را با شمایل کم‌یابی از انسانی مهربان و آرمان‌گرا پیوند می‌دهد. انسان‌هایی که همدلی بلدند. بلدند این جهان مخوف را به جای بهتری برای زیستن بدل کنند. آن تلاش جمعی باشکوه را برای انتشار فرهنگ‌نامه یادتان هست؟ آن وجود سر تا پا شوق را یادتان هست؛ وقتی میزهای کار را می‌چینند تا کنار هم غذا بخورند؟ آن صحنه‌ی باشکوه که توران میرهادی با لبخند شیرینش میان بچه‌ها می‌نشیند و با عشق به آن‌ها گوش می‌سپرد تا از نظراتش بهره‌مند شود؟ همه‌ی این سکانس‌ها فصل‌هایی از فیلم است که  سبب می‌شود آرام‌آرام درون بی‌تکبر و شخصیت والای او را کشف کنیم.

*

پروست می‌گفت: «غم‌ها، زمانی که به اندیشه و نظر بدل شوند مقداری از قدرت مجروح کردن قلب ما را از دست می‌دهند» و این‌جا در مستند توران‌خانم، عمیق‌ترین و به یادماندنی‌ترین فصل فیلم، شاید همان جمله‌ای است که در سکانسی حین تماشای عکس‌های خانوادگی، اصلی‌ترین حرف فیلم را از زبان توران میرهادی می‌شنویم: «مادر می‌گفت: غم بزرگ را تبدیل کنیم به کار بزرگ» جمله‌ای که شاید دغدغه‌ای باشد در ذهن خود فیلم‌سازان که حالا بعد از تولید شش فیلم درمجموعه‌ی کارستان بر آن تاکید دارند و چه بهتر که چنین جمله‌ی موثری را از شخصیت اصلی فیلم هم می‌شنویم.

بی‌شک  او با کار پریشانی و یاس‌اش را تسکین می‌بخشید و لابد با چنین تفکر والایی بودکه فقدان برادر، غم از دست دادن فرزند و اعدام همسر اولش را تاب آورد و به قول پسرش، با کار، هاله‌ای شکست‌ناپذیر دور خودش  تنید و در کنار این تاب‌آوردن‌ها، ادامه داد و برای ساختن جهانی بهتر جنگید و همین تاب‌آورد‌ن‌ها، همین از غم بزرگ، کاربزرگ ساختن‌ها، همین تسلیم سرنوشت نشدن‌ها و مهربانی بی‌دریغ به انسان است که  توران‌خانم را برای ما دوست‌داشتنی‌تر می‌کند و مواجه با او را در این  مستند، برای تماشاگرانش به تجربه‌ی دیداری موثر و لذت‌بخش بدل می‌کند. 

*

تجربه‌ی دیداری موثر که همچون سبک و سیاق دیگر آثار بنی‌اعتماد و میرتهماسب در گونه‌ای از مستند شکل می‌گیرد که از ارائه‌ی ساختاری پیچیده اجتناب می‌کند و هرگز برای تاثیر بیش‌تر از ساختار دراماتیک یا برای مثال بازسازی دوباره بهره نمی‌جوید بلکه برعکس با تکیه بر لحن و فضایی ساده و صمیمی (در تمام حوزه‌های فیلم از طراحی، کارگردانی و فیلم‌نامه گرفته تا وجوه تکنیکال فیلم هم‌چون تصویربرداری، تدوین و صدا) تلاش می‌کند شناخت ما را از شخصیت اصلی فیلم به صمیمیت بیش‌تری بدل کند. به این ترتیب در چنین حال و هوایی این امتیاز شامل حال فیلم‌سازان می‌شود که به تماشاگر این حس خوب را بدهند تا در فضایی صمیمی که آرمان اصیل شخصصیت فیلم را به خوبی برایمان ترسیم می‌کند؛ نفس بکشد و این سادگی و صمیمیت این‌جا به نقطه‌ی قوت این اثر بدل می‌شود.

اثری که در آن، پیوند نماها هم با استفاده از چینش قابهایی که عموماً استادانه با دوربین روی دست گرفته شده تدوینی در همین راستا است و تا حدود زیادی با فهم درست از جهان فیلم‌ساز انجام شده است. پایان یافتن مستند «توران‌خانم» با بالا رفتن از پله‌های خالی ساختمان شورای کتاب کودک و شنیدن صدای نفس‌های توران میرهادی از دوردستی که دیگر نیست و چرخش دوربین در لابه‌لای اعضای شورای کودک شاید تایید کننده‌ی این نگاه در جهان فیلم بنی‌اعتماد و میرتهماسب است. نگاهی ساده اما عمیق که حکایت از مرگ کسی دارد که تا آخرین لحظه‌ی فیلم مرگش را باور نداشته‌ام...!

 *

پس از تماشای فیلم درسالن موزه‌ی سینما تمام راه را با خود می‌اندیشیدم؛ به راستی توران‌خانم شخصیتی است که مشاهده‌ی زندگی او  بی‌شک می‌تواند نگاه تماشاگرانش را دگرگون کند؛ یقین دارم بیننده‌ی مستند توران خانم پس از دیدن فیلم، دیگر همان آدم قبلی نخواهد بود و احساس مشارکت و مسئولیت حقیقی بیش‌تری خواهد داشت نسبت به آن‌چه در جهان می‌گذرد. یاد جمله‌ای از کریشتف کیشلوفسکی می‌افتم: «هر نسلی احتیاج به نوری داره. احتیاج داره بدونه یا باورکنه که دنیا همیشه می‌تونه جای بهتری باشه...!» با کسانی هم‌چون توران میرهادی، بی‌شک دنیا جای بهتری برای زندگی خواهد بود! متبرک باد نام او!

 

*اسم رمانی از فرانسواز ساگان، نویسنده‌ی فرانسوی

منبع: ماهنامه‌ی «زنان امروز» شماره 34